آني كمي از آب قند نوشيد و سعي كرد لبخند بزند.
- نويد ممكنه برام يه ماشين بگيري.
- خودم مي رسونمت. بدار يك كم حالت جا بياد.
- من خوبم . اين حالتم عاديه. هميشه اين ساعت ها دچار سرگيجه مي شم.
نمي
خواست بيش از آن جلوي كورش بشكند. دوست نداشت ضعفش آن چنان آشكار باشد.
اما هر دو مرد خوب مي فهميدند او چقدر سعي دارد خودش را كنترل كند.
كورش گفت: به نظر من هم بهتره زود تر ببريش تا استراحت كنه.
نويد بي توجه به كورش از آني پرسيد: چقدر مونده؟
آني گيج نگاهش كرد و نويد لبخند زد.
- تا دنيا اومدن ني ني كوچولو رو مي گم.
آني اين بار از ته دل لبخند زد.
- دو، سه روز ديگه .
نويد دست دور شانه ي آني انداخت و با خنده گفت: قربونش بره دايي.
كورش
پوزخندي زد و به سمت اتاقش رفت، اما هنوز وارد اتاقش نشده بود كه صداي
ناله ي آني او را بر جا ميخ كوب كرد. نويد هراسان از جا برخاسته و با وحشت
به مايعي كه زير پاي آني جمع شده بود نگاه مي كرد. آني به شدت هول كرده و
ضربان قلبش انگار به صد رسيده بود. كورش جلو دويد و با ديدن خيسي لباس او
با نگراني و دستپاچگي گفت: چيزي نيست! كيسه ي آبت پاره شده . . . هول نكن .
. . هول نكن . . . نويد برو ماشين رو بيار جلوي در . . . زود باش .
با فرياد او نويد كمي خود را جمع و جور كرد و از دفتر بيرون دويد. آني از دلهره و اضطراب به گريه افتاده بود. كورش به سمتش رفت.
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
کفشی که بندش را خودش میبندد | 1 | 91 | vahidabasi |
پاسخ به سوالات شما | 0 | 268 | donyayeazoleh |
استاتوس های طنز و خنده دار فیسبوک | 1 | 551 | nafs19 |
طنز مثلا الکی... | 1 | 478 | nafs19 |
مپ وار و فارمینگ ( منابع ) تان هال 8شت | 0 | 333 | admin |
گاهی وقتی … | 0 | 556 | forum-admin |
غصه مرا خورد … | 0 | 420 | forum-admin |
اوج قصه … | 0 | 361 | forum-admin |
دوستَــــت دارم | 0 | 582 | forum-admin |
کَـــــر شدم !!! | 0 | 417 | forum-admin |