::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::

نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم


raha1379
آفلاین



ارسال‌ها: 4
عضویت: 13 /5 /1393
تشکر کرده: 7
تشکر شده: 3
عشق...................
RE : 5

همه چیز از یک بطری بازی شروع شد....

کمی بعد از نیمه شب...!

روی یک میز شش نفره همه مست وخراب...!

بطری چرخید،چرخید وچرخید...!

همه چشمها به چرخشش بود...!

حرکتش کم شد کم تر وکم تر...!

تا بالاخره ایستاد...!

سرش به طرف من بود به هر حال من باید اطاعت میکردم...!

با چشم سر تا انتتهای بطری رو طی کردم...!

آخرش رسید به اون...!

نگاهم کرد وخندید...!

بلند میخندید...!

دلیل خنده هاش نمیفهمیدم تا اینکه ساکت شد وخیره به من...!

به لباش چشم دوخته بودممنتظر اینکه بگه...!

رودستات راه برو یاصورتت باسس بشور...!

یا یچیزی مثل همینا...!

که یهو روی میز کوبید وابروهاش توهم کرد...!

گفت:حکــــــم...!

عاشقم شو...!

و من باید عمل میکردم این قانون بازی بود...!

دوشنبه 13 مرداد 1393 - 18:33
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
1 کاربر از raha1379 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : ma2ta ,



تازه سازي پاسخ ها
پرش :
صفحه اصلی | انجمن | ورود | عضویت | خوراک | نقشه | تماس با ما | طراح

این قالب توسط سایت روزیکس طراحی شده است و هر گونه پاک کردن لینک طراح پیگرد قانونی دارد !